magic فصل 2 پارت 3

Limoo Limoo Limoo · 1399/08/05 10:39 · خواندن 5 دقیقه

دیدم پتو رومه
یکم بیشتر چشمام رو باز کردم فهمیدم شبه و آدرین نیسته
سایه ای رو بالای سرم حس کردم
خودم رو سریع زدم به خواب
صدای آدرین اومد:خوب بخوابی کوچولوی غرغرو.بای
چی؟؟

یک بوسه رو پیشونیم زد
سریع بلندشدم که دیدم آدرین نیست
نمی تونستم داد بزنم وگرنه مسافرا منو میزدن ناکار می کردن.
آروم رو پنجه ی پام میرفتم تا ببینم آدرین کجاست

یک دفعه چشام رو آدرین ثابت موند که دستاش رو به سمت جلو برده بود

من:داره چیکار می کنه؟

یک دفعه یک دریچه ی سیاه باز کرد

وا این دیگه چیه؟

آدرین رفت توش و منم پشت سرش سریع رفتم داخل دریچه

بعد یک جایی فرود اومدم که بدنم به چهار قسمت مساوی تقسیم شد

من:آخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

صدای آدرین اومد:تو اینجا چکار می کنی؟؟؟؟

من:آی آی مادرررررررر...آی پام...آخ کمرم...واییییییی

آدرین رو زمین زانو زد(الی:خواستگاری؟/مرینت:ببند اون دهنت رو/)

آدرین:خیلی کله شقی

من:آی آخ

یعنی می خواستم جوابش رو بدم ولی نمی تونستم 

پاچه ی شلوارم رو یکم بالا زد

آدرین:اوف ببین منو چقدر تو دردسر می اندازی

از جیب شلوارش یک چسب زخم بیرون اورد و زد به پام

من:آخ آخ....حالا آخ....اینجا آخ....کجاس؟

آدرین:حرف نباشه من دریچه باز می کنم بعد تو برو تو فرودگاه

من:اما...

آدرین:اوکی؟

من:نوچ

آدرین:با من می خوای در بیافتی

من:-__-ترفندات تاثیری نداره

آدرین:عه؟اینطوریاس؟

من:بلی همین طوریاست

یک دفعه زیر پام یک دریچه باز شد و منم افتادم توش و صدای آدرین رو شنیدم:بای بای

***

یک دفعه چشام باز شد

سریع از رو صندلی بلند شدم:آدرین!!

آلیا به سمتم اومد:مرینت رسیدیم

من:آدرین!!!!

آلیا:مری...

من:آدریننننننننن!

یک دفعه همه نگاشون روم زوم شد

من:آدرین کجاس؟

نینو:آدرین؟

لوکا:آدرین کیه؟

آلیا:مرینت حالت خوبه؟

من:نه نه نه!آدر...

بغض کردم

من:بگین آدرین کجاست؟خواهش می کنم.

نینو:مرینت بخدا نمی فهمم چی میگی

یک نگاه به لوکا انداختم:لوکا ازت تمنا می کنم

لوکا:آدرین کیه؟؟؟

آلیا:مری الکی داد نزن بیا بریم

از هواپیما رفتیم بیرون

آلیا:کجا میریم؟

نینو:قراره همین نزدیکی ها بریم.ولی آدرسش رو ندار....

دستش رو از جیبش بیرون اورد و یک کاغذ رو گرفت تو دستش

نینو:این چیه دیگه؟من همیشه آشغالام رو میریزم دور

بازش کرد و گفت:بچه ها آدرس تو این کاغذ نوشته شده

بعد از چند دقیقه رو کرد به من:مرینت...آدرین کیه؟

اخم کردم:خودتون رو نزنین به اون راه

آلیا:مگه چی شده؟

نینو:بالای کاغذ نوشته این آخرین کمکی هست که از دستم برمیاد.آدرین.

مثل برق گرفته ها شدم

سریع برگه رو قاپیدم

من:پسر الاغ یعنی چی؟

نینو:آدرین کیه؟

من:آدرین آگرست رو می شناسی؟

نینو:آره همون مدل معرو....صبر کن...

من:آره همونه.

نینو:ولی...من اصلا نمی شناسمش

لوکا:مرینت ما فعلا وقت واسه ی این چیزا رو نداریم باید بریم و یکم بیشتر راجب هیولاها تحقیق کنیم

یعنی چی؟اینا از قضیه ی هیولا ها خبر دارن.از قدرتامون.از همه چیز.ولی آدرین چی؟؟