magic پارت 9
{مارینت}
که دستای یک نفر دور کمرم حلقه شد
_کجا کجا؟تشریف داشتین خانم مارینت
من:هوی ولم کن آدرین
آدرین:بیا تو ببینم
ولی مقاومت کردم.داشتم مقاومت می کردم که دوباره اون صدا اومد
صدا:اگه پاتو از خونه بزاری بیرون میمیری
من:میمیرم؟
آدرین:چی چیو میمیری؟
من:امممم چیزه....هیچی
آدرین:نه دیگه این جواب نشد.منظورت چی بود؟
من:هیچی واقعا میگم.
یک لحظه فکرم رفت پیش نینو
من:نینو کو؟
آدرین:تو انباری
من:میشه ولم کنی؟دستات هنوز دورم حلقه است
آدرین:نه دیگه!چه توقعاتی داری
و منو بلند کرد و گذاشت رو شونه اش.منم مشت میزدم به پشتش
من:آدرین ولم کننننن اوففف خدااا!آدری خ.....
می خواستم بگم آدری خره که یادم افتاد بیشتر از این پا نذارم جلو.
آدرین:چی گفتی؟
من:به جان آدرین هیچی
آدرین:جون منو وسط نکش.
من:خب تو هم نپرس تا منم جونتو وسط نکشم
بعد این موز چشم زیتونی حرکت کرد و منو از پله ها برد بالا.یک دری رو باز کرد و رفت تو اونجا.بعد هم استپ شد.ا چرا استپ شدی؟
بعد حلقه ی دستاش شل شد.یک جیغ کوچولو زدم که افتادم رو یک چیز نرم
آدرین:از اتاقت بیرون نمیای
من:برو باو....
سرشو اورد نزدیک:از اتاقت بیرون نمیای.حالیت شد یا با زبون خودم حالیت کنم؟
آب دهنم رو محکم قورت دادم جوری که صداش تو اتاق پیچید
من:باید بهش فکر کنم
_به چی فکر کنی؟
سرمو به سمت راست چرخوندم که نینو رو دیدم
نینو:می دونستم یک کاسه ای زیر نیم کاسه است.آدرین ازت خواستگاری کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا!این همه مشکلی که برام پیش اومده بود کم بود که اینم اضافه شد.
من:میشه لطفا قضاوت نکنییییییییی؟
نینو:راست میگی به من چه ربطی داره؟مسئله ی خصوصی خودتونه
و رفت.دستم رو روی شقیقه هام گذاشتم.
آدرین:بیخیالش.حالا یک چیزی گفت.مهم اینه که خودت می دونی اینطور نیست.واقعا چه فکری کرده بود
من:ما آب و آتشیم اونوقت باهم زوج شیم.امکان نداره
آدرین:حالا به چی می خوای فکر کنی؟من گفتم اینجا می مونی و...
من:و مجبور هم نیستم به حرف تو گوش بدم.
آدرین:در غیر اینصورت برای اطمینان کامل باید کنارت بخوابم
من:....