magic پارت 9

Limoo Limoo Limoo · 1399/08/05 09:49 · خواندن 2 دقیقه

{مارینت}

که دستای یک نفر دور کمرم حلقه شد

_کجا کجا؟تشریف داشتین خانم مارینت

من:هوی ولم کن آدرین

آدرین:بیا تو ببینم

ولی مقاومت کردم.داشتم مقاومت می کردم که دوباره اون صدا اومد

صدا:اگه پاتو از خونه بزاری بیرون میمیری

من:میمیرم؟

آدرین:چی چیو میمیری؟

من:امممم چیزه....هیچی 

آدرین:نه دیگه این جواب نشد.منظورت چی بود؟

من:هیچی واقعا میگم.

یک لحظه فکرم رفت پیش نینو

من:نینو کو؟

آدرین:تو انباری

من:میشه ولم کنی؟دستات هنوز دورم حلقه است

آدرین:نه دیگه!چه توقعاتی داری

و منو بلند کرد و گذاشت رو شونه اش.منم مشت میزدم به پشتش

من:آدرین ولم کننننن اوففف خدااا!آدری خ.....

می خواستم بگم آدری خره که یادم افتاد بیشتر از این پا نذارم جلو.

آدرین:چی گفتی؟

من:به جان آدرین هیچی

آدرین:جون منو وسط نکش.

من:خب تو هم نپرس تا منم جونتو وسط نکشم

بعد این موز چشم زیتونی حرکت کرد و منو از پله ها برد بالا.یک دری رو باز کرد و رفت تو اونجا.بعد هم استپ شد.ا چرا استپ شدی؟

بعد حلقه ی دستاش شل شد.یک جیغ کوچولو زدم که افتادم رو یک چیز نرم

آدرین:از اتاقت بیرون نمیای

من:برو باو....

سرشو اورد نزدیک:از اتاقت بیرون نمیای.حالیت شد یا با زبون خودم حالیت کنم؟

آب دهنم رو محکم قورت دادم جوری که صداش تو اتاق پیچید

من:باید بهش فکر کنم

_به چی فکر کنی؟

سرمو به سمت راست چرخوندم که نینو رو دیدم

نینو:می دونستم یک کاسه ای زیر نیم کاسه است.آدرین ازت خواستگاری کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ای بابا!این همه مشکلی که برام پیش اومده بود کم بود که اینم اضافه شد.

من:میشه لطفا قضاوت نکنییییییییی؟

نینو:راست میگی به من چه ربطی داره؟مسئله ی خصوصی خودتونه

و رفت.دستم رو روی شقیقه هام گذاشتم.

آدرین:بیخیالش.حالا یک چیزی گفت.مهم اینه که خودت می دونی اینطور نیست.واقعا چه فکری کرده بود

من:ما آب و آتشیم اونوقت باهم زوج شیم.امکان نداره

آدرین:حالا به چی می خوای فکر کنی؟من گفتم اینجا می مونی و...

من:و مجبور هم نیستم به حرف تو گوش بدم.

آدرین:در غیر اینصورت برای اطمینان کامل باید کنارت بخوابم

من:....