magic پارت 12

Limoo Limoo Limoo · 1399/08/05 09:53 · خواندن 5 دقیقه

آروم باش منم

و دستشو آروم از رو دهنم برداشت

من که تا اون لحظه تو شوک بودم ویندوزم اومد بالا.برگشتم به سمتش و گفتم:چته دیوونه؟چرا یهو اومدی تو اتاقم

آدرین اخمی کرد و گفت:خودت چرا تو حیاط تعقیبم می کردی؟در ضمن از کی تا حالا اینجا اتاق تو شده؟

دست و پام رو گم کردم.داشتم فکر می کنم چه بامبولی سرهم کنم که آدرین نیشخندی زد و گفت:نکنه می خواستی بوسم کنی یواشکی؟

زرشک....خب مارینت هیچی نمیگی اونم فکر می کنه قربون چشم و ابروش میرم.خب بهش می گفتی می خواستی بترسونیش.

اخم غلیظی کردم و گفتم:نخیر به هیچ وجه.من می خواستم ب...

آدرین پرید وسط:بغلم کنی؟

من:نهههه.می خواستم ب...

آدرین:بوسم کنی؟

من:یک دقیقه خفه خون بگیر.می خواستم بترسونمت

آدرین اخمی کرد و گفت:برای چی؟

من:چون می خواستم ببینم واکنشت چیه

آدرین:یعنی....

که قیافه ی نینو از ناکجا آباد از چهار چوب در پیدا شد

نینو:میگم خوش می گذره؟

من:نینو میام...

اوففف!

نینو فلنگو بست و فرار کرد.

دوباره با این بی شاخ و دم تنها شدم(می خواستی شاخ و دم داشته باشه؟خب آدمه دیگه اونم/😒) 

مثل این چال میدونی ها گفتم:میری یا چالت کنم؟

آدرین که از لحن من تعجب کرده بود،مثل چال میدونی ها گفت:به تو این کارا نیومده ضعیفه

دیگه داشت اعصابم رو خط خطی می کرد.آستینام رو بالا زدم و دکمه آخر لباسم رو باز کردم و گفتم:بیا ببینم ضعیفه کیه

اونم سرشو به معنیه[بیا] تکون داد.

رفتم به سمتش و یک مشت زدم که جاخالی داد و مشتمو گرفت و منو به سمت مخالفم چرخوند.

سرشو نزدیک گوشم اورد.جوری که نفسای داغش به گوشم می خورد.

آدرین:با من درگیر نشو.برات بد میشه.

من:برو بابا مثلاً چی می...

که گوشم رو گاز گرفت و سریع ول کرد.

من:هوی وحشی چته؟

آدرین:هیچی،فقط یک نمونه از بلاهایی که با من درگیر بشی رو بهت نشون دادم.ممکنه حتی بدترم بشه

من که حالا ترسیده بودم گفتم:می...می خوای چک...کار ک...نی...با...م..من

آدرین ولم کرد و گفت:هیچی.فقط با من درگیر نشو.

منم که لجبازیم گل کرده بود با لحن شیطونو ترسیده گفتم:دوست دارم درگیر بشم.زرشک...

که به سمتم خیز برداشت.سریع از اتاق زدم بیرون و دویدم. اینقدر دویدم که نفسم بند اومده بود.

قلبم تند میزد جوری که فضا رو با صداش پر کرده بود.

صدایی از پشت سرم اومد:صبر کن کجا میری.

بیشتر ترسیدم و به سمت در اصلی رفتم.آدرین چی می خواست؟یعنی یک هوس باز بود؟فقط به خاطر اینکه باهاش درگیر شدم اون کار رو کرد؟واقعاً که

به در رسیدم و صدای آدرینو از پشت سرم می شنیدم:مارینت...صبر کن کجا میری؟صبر کننننن

در رو باز کردم و پریدم بیرون.صدای آدین که به صورت التماسی بود رو می شنیدم:مارینت صبر کن.خطرناکهههه.

دیگه صبر نکردم و سریع دویدم.نمی دونستم کجا میرم و کجا می دوم.فقط ترس بوجودم اومده بود.

به پشت سرم نگاه کردم که دیدم آدرین داره پشت سرم می دوه. نیم متر ازم دور بود.

احساس بدی نسبت بهش داشتم.

داد زدم:دست از سرم بردار.تو خیلی بدجنسی و هیچ اعتمادی به تو ندارم.

آدرین بدون توجه به حرفام گفت:مارینت برگرد.من یه چیز گفتم.

سریع تر دویدم که باعث شد اونم سرعتشو زیاد کنه.

خیلی ترسیده بودم چون تقریباً بهم رسیده بود.

من:اگه برم خونه ی خودم بهتر از خونه ی تویه.

آدرین:من معذرت می خوام.ببخشید.(اوف چقدر درام و....اوق اوق/میشه جو داستان رو بهم نزنی؟/آخه.../😠/🤐)

ولی بی توجه به حرفش ادامه دادم که دستم از پشت کشیده شد و افتادم تو بغلش.به سینش کوبیدم که منو بیشتر به خودش فشار داد.اشک میریختم و داد میزدم.

من:ولم کن.می خوای چکار کنی؟با من بازی کنی؟

آدرین:آروم باش.خواهش می کنم.دیگه بیخود بکنم اون کار رو بکنم.آروم باش.اشک نریز.عصبیم می کنه.

با تعجب خیره شدم بهش.اشک ریختن من برای چی عصبیش می کنه؟