magic پارت 21

Limoo Limoo Limoo · 1399/08/05 10:05 · خواندن 5 دقیقه

تا چشم کار می کرد رو من زوم کرده بود
لای پلکام رو بستم تا دوباره بخوابم که نفس های گرمی به صورتم برخورد کرد



لای پلکامو به زور باز کردم که فقط لباش رو دیدم

جانننننننننننننننن(وجی:بادمجان/مرینت:فسنجان/الینا:میام جفتتون رو میزنم بزار ببینم چی میشه اوف/ماری و وجی:)

می لرزیدم.نه اینکه سردم باشه ها.نمی دونم چرا

یهو آدرین از حرکت ایستاد

بالا رو نگاه کردم که توی چشماش قفل شدم

دوباره یک حسی اومد تو وجودم.انشال...که عشق نیست

همینطور داشتیم همو عین بز نگاه می کردیم(الین:یعنی کسی بهتر از تو نمی تونه احساساتو توضیح بده/مری:معلومه که هیچکی نمی تونه/الین:)که آدرین هول شد و گفت:چیز...من...چیز...اصلا اینجا چیکار می کنم؟...

من:تو خواب احتمالا داشتی راه میرفتی اومدی رو من.خو منو الاغ حساب کردی؟؟؟

آدرین:چیز ماری....اون طور.....که فکر می کنی....نیست

آخی ترسیده.یکم اذیتش کنم.تلافی اخماش.

یک چش غره رفتم بهش که یقین پیدا کردم خودشو خیس کرد(الین:ادبو برم/مری:خودت یاد دادی/الین:من؟واقعا؟؟؟؟/مری:/ببند نیشتو/مری:)

من:همین الان گمشو بیرون.ریختتو ببینم میزنم تو صورت قشنگت.

آدرین:باش....

سریع رفت از اتاق بیرون

وقتی فهمیدم رفته.....زدم زیرخنده.داشتم قهقهه میزدم همینطوری

بعد نیم ساعت که کامل خندیدم و خنده ام قطع شد تازه مغزم به کار افتاد

یک جیغ فرا بنفش کشیدم:چی شدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تازه فهمیدم آدرین می خواست چیکار بکنه

وای!عجب پسر هوس بازیه ها!

بی شعور******(ماری:هر فحشی مجاز می باشد/الین:)

همینطور که چشام شده بود بشقاب چینی آلیا اومد تو اتاق

آلی:سیلام بر ماری خل خودم

من:سلام بر آلیه چل خودم

آلی:اعصاب نداریا

من:نه پ فقط تو داری

آلی:چته عین سگ پاچه می گیری

من:به تو هیچ ربطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی نداره

آلی:باشه باو.میگم میای بحرفیم؟؟حوصلم سرید

من:چه حرفی می خوای بزنی؟؟

اینو که گفتم آلی نیشش باز شد:می خوای درباره ی نور سیاه بشنوی؟؟اینقدر دربارش تحقیق کردم

من:وللش بابا.چه حوصله ای داریا.

آلی:اوف باشههههههه

من:بگیر بکپ فردا می خوایم بریم بیرون

آلی:اونوقت با اجازه ی کی؟؟؟لابد آدرین؟؟

من:اتفاقا اون دو تا گوریلم باید بیان

آلیا:هــــــــــــــــــــــــــــــــــــش.به دوست پسر من نگو گوریل

من:عق عق.ببین چطور دفاع می کنه.چه من بگم چه نگم گوریله

آلیا:-__________________-

من:-__________________-دردددددد

آلی:تو دلت

من:بچه بغلت

آلی:آلوی کپک زده تو حلقت

من:بغل شوهرت

آلی:بابا بگیر بکپ.نمیشه با تو بگو مگو کنیم

من:خب بخفت.

زیرلب گفتم:خرس

آلی:شوهرخاله اته

من:پسرخالته

آلی:پسرعمه اته

من:می خوابی یا نه؟؟؟

آلی:ای خدا بگیر بکپ

و کلش رو بالشت نیومده خوابید

منم خوابیدم

{فردا}

یااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا (الین:خمیازه که نیست،غرش شیره/ماری:من ناناز نیستم.دوست دارم اینجوری خمیازه بکشم/الین:-_-)

من:کجام؟؟؟؟....

آهاااا!قرار بود بریم بیرون تو سواحل میامی قدم بزنیم و خوش بگذرانیم(الین:لفظ قلمو/ماری:بیا یک بار می خوام درست حرف بزنم نمی ذاری/الین:نه همونطوری حرف بزن بهتره)

من:آلیاااااااااااااااااااااااااا

آلیا:درد و آلیا،زهرمارو آلیا،کوفت و آلیا،خر آلیا

من:خرت کو؟

آلیا:مرینت بخواب جان ننه ات

یک اخم کردم ولی بعد یک فکر شیطانی زد به سرم