magic پارت 7

Limoo · 09:47 1399/08/05

{آدرین}

می خواستم همون پشت خارونی که جلوی پام بود رو بزنم تو مخش.آخه ما کجا بهم میایم؟(*وجی با چماق وارد می شود*خیلی هم بهم میاین.حرفتو پس بگیر تا با این نزدم تو اون مغز پوکت/آدرین در کارتون:شی ایز جاست اِ فرند/) که صدای مارینت توجه هر دومون رو جلب کرد

مارینت:چی دارین میگین؟می خواین منو بکشین؟چه نقشه ای دارین؟(ای خنگ جهان و عالم نینو که دوست پسره آلیایه.آدرین هم که از خود آلیا شنیدی مدله پاریسه دیگه...ای خدا/هممم...خوب اومدی)

{مارینت}

آدرین:چی؟منظورت چیه؟گفتم که ما تو رو ندزدیدیم.آخه تو به چه دردمون می خوری؟این بجا تشکرته؟

یه لحظه از آدرین احساس نفرت کردم.می خواستم برم یک جوری بزنمش که صدا خر بده.نمی خواستم تشکر کنم دیگه ازش.احساس می کنم یک دشمن خونیه بدجنس خودخواه...(هوی الان آدرینتی ها می ریزن سرت/آدرینتی ها دیگه کین؟/هیچی باو...ولش)بله داشتم ارز خدمت می کردم.

اهم اهم...

من:من درمورد تو هیچی نمی دونم اما فقط به نینو اعتماد دارم که دوست پسر آلیاست.همین.

همچین گفتم تو انگار دارم با پسر خالم حرف میزنم.

آدرین یک چشم غره ی آتشینی به من رفت که نگو و نپرس(نه بابا/مگه نگفتم نپرس)

از چشاش می تونستم بخونم که:خیلی دوست داشتم که بزنمت ولی غرورم اجازه نمی ده.

من:نمی ده که نمی ده.به جهنم.دوست داشتی؟بیجا کردی دوست داشتی.

آدرین:چطوری ذهنمو خوندی؟

من:ما اینیممممم دیگهههههه

از اتاق زدم بیرون که

آدرین:هی کجا میری؟بیرون اوضاعش خطرناکه.

من:بهتر از این قبرستونه.

اینقدر اعصابم از دستش خورد بود.حتماً می پرسین چرا.

بفرما مدرک

(چند دقیقه پیش)

آدرین:چی؟منظورت چیه؟گفتم که ما تو رو ندزدیدیم.آخه تو به چه دردمون می خوری؟

(زمان حال)

خوانندگان گرامی،مشاهده نمودید؟به همین دلیل حرفش.خب یکم با احترام می گفت.مثلاً ما می خوایم با شما چکار کنیم؟

(الان چه فرقی داشت/الان بتمرگ با لطفاً بشین چه فرقی داره؟/مثال خوبی بید)

خیلی اعصابمو خورد می کنه.از پله های عمارت رفتم پایین و...........مادر چقدر پله داره.مادر کجایی که دخترت طلف شد.بلاخره به در عمارت رسیدم.درو باز کردم که دیدم یک چیزی شبیه به گلخونه است.

یک نفر:اینجا گلخونه یه.

برگشتم و با دو تا زیتون سبز مواجه شدم.

من:اینجا چکار می کنی؟

زیتون سبز:گفتم از این پله ها خسته نشی کولت کنم.خب می خواستم جلوتو بگیرم.

من:منم مثلاً پا پس می کشم.برو کنار

آدرین:عمراً

من:نمی دونم چی تو سرته.گفتم برو کنار

آدرین:نمیرم.

اوف چقدر رو اعصاب آدم راه میره.باید با زبون ناخوش حالیش کنم.

من:یا میری کنار یا...

سرشو اورد نزدیک:یا؟

من:یااااااااااا...یا با زبون اصلی حالیت می کنم.

پوزخند زد و گفت:از دست تویه اسکلت چی برمی آد؟

بیا.ازش بسیاررررررررر متنفرممممممم.

زدمش کنار که مچ دستم رو گرفت و من رو به سمت خودش برگردوند.دیگه پوزخندی روی لبش نبود

آدرین:اگه زیاد اصرار کنی با زبون خودم حالیت می کنم

آب دهنمو قورت دادم.

من:برای چی من باید اینجا باشم؟(با فریاد)من می خوام برمممممممممممم

آدرین:هیسسسس!جیغ نزن

من با جیغ:بزار برم.اَه.واقعاً که.بزار برممممممم گفتم ولم کنننننن

آدرین:مثل اینکه زبون خوش حالیت نمیشه نه؟

بازم گوش نکردم:ولم کنننن(داشت مچ دستش رو هم می کشید)اه لعنتی...دِ میگم ولم کننننننن

آدرین:باشه به زبون خودم حالیت می کنم

من:ولممممممم ک......

 

 

 

کاتتتتتت

 

 

ولی بعدیو الان مودم